تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

امید دل مامان و بابا

مظلومیت امام هادی(ع)

دختر گلم امشب، شب شهادت امام علی النقی(ع) است. سال 89 مامان و بابات ایام اربعین رفتند عتبات عالیات زیارت. حدود 2 ساعت هم سامرا رفتیم. اینقدر کم اونجا بودیم که فقط رسیدیم برای پدر و جد امام زمان مان(عج){امام حسن عسگری(ع)و امام هادی(ع)} و عمه و مادر بزرگوارشون نماز زیارت بخونیم و برویم سرداب امام زمان(عج) همونجایی که غیبت را از اونجا شروع کردن ببینیم. واقعاتو زیارت هیچکدوم از 6 امامی که تو عراق زیارت کردیم به اندازه این دو امام مظلومیت احساس نمیشد.شهر سامرا شهری است که بیشتر ساکنانش دشمن اهل بیت هستن و بیشترین بمب گداری علیه شیعیان اونجا اتفاق می افته. حرم این دو امام مظلوم تو یه پادگان نظامی است و همه جا پر از سربازی نظامی. آدم دلش میگره...یا...
26 خرداد 1391

دوستای کوچولوی تسنیم خانوم

دختر گلم از اون موقعی که فهمیدم تو را دارم دلم برای تنهایی ات میسوخت! آخه دختر عزیزم شما اولین نوه از طرف پدری و مادری هستی و در ضمن اولین نتیجه از سه طرف یعنی که شما اصلا همبازی تو فامیل نداری و کوچیکترین فرد همبازیت تو فامیل حدود 9 سالشه ولی این روزا خبرای خیلی خیلی خوبی داره بهم میرسه! از دوستام که با خبر میشم میفهمم که اکثرا یه نی نی کوچولو دارن که کم کم بدنیا میان و شما کلی دوست پیدا میکنی البته شما میشی ارشد اونها و از همشون بزرگتر! یه وقت براشون قلدری نکنی ها اولین همبازیت سید محمد طاها(از طرف مادری پسر عمویت هم میشه) همین روزا بدنیا میاد. تو همون بیمارستانی که تو بدنیا اومدی و با همون دکتر بقیه  دوستات هم شهریور و مهر...
26 خرداد 1391

عکس هیأت رفتن تسنیم خانم

خانوم خانوما(این اسمی است که بابا محمد(پدربزگ مادری بابات) برات گذاشته) پنج شنبه شب با هم رفتیم هیأت عزاداری شهادت امام هادی(ع).فکر کنم این دومین مراسم عزاداری ائمه بود که بعد از بدنیا اومدنت اومدی.اولین عزاداری برای مادر بزرگوارمون بود خونه مامانی و بابایی(مامان و بابای مامانت) البته شما وقتی تو شکم مامانت بودی اولین عزاداری اومدی مسجد حضرت امیر(ع) شب 19 رمضان برای جد بزرگوار و عزیزم حضرت علی(ع) و دهه محرم هم چند روز با هم چیذر رفتیم و... این هم عکست تو هیأت پنج شنبه شب که شما 1 ماه و 16 روز داشتی ...
26 خرداد 1391

انواع مدل خواب تسنیم خانوم

تسنیم خانوم ما خوابیدنش به تنهایی یه تأتره از بس تو خواب تکون میخوره و اداهای مختلف در میاره! تازه بعضی وقتا تو خواب حرف هم میزنه، درست مثل باباش چندتا از عکس های خواب تسنیم را میذارم که ببینید هر دفعه یه مدلی میخوابه روز اول تولد با مشت گره کرده زیر سر این اولین عکسی است که خودم ازش گرفتم خواب متفکرانه بقیه عکسها را میتونید در ادامه مطلب ببینید... انگار داره تو خواب اذان میگه از بس هم تکون خورده پتوش را زده کنار اینجا کپی مامانت خوابیدی عزیزم فرشته کوچولوی ناز مامان و بابا قربونت برویم با این خواب خوشگلت خوابیدی روی تخت خودت با جلیقه ای که مادر(مادربزرگ مامانت) برات بافته ...
26 خرداد 1391

امان از بادمجان

دو روز پیش بعد از کلی وقت هوس خورش بادمجان کرده بودم. اما چشمتون روز بد نبینه! شیر خوردن تسنیم از شیر محتوی بادمجان همانا و دل درد هاش همانا گریه هاش از دل درد جیگر همه مان را کباب کرد بعد از چند ساعت عملیات مشترک من و تسنیم(ماساژ های من و زور زدن های دخترم) بالاخره دلدردش یکم بهتر شد و تونست بخوابه اما فرداش که پوشکشو عوض کردم دیدم که بعععععله پاهای گل کوچولوم در اثر همون بادمجون لعنتی سوخته و بعد از چند وقت که خوشحال بودم از اینکه بالاخره تونستم سوختگی پاهاشو خوب کنم، باز... دوران بارداریم همش نگران بودم که آلرژی را ازم به ارث برده باشی، فکر کنم با این پوست حساست که به بادمجان هم حساسیت زد، متأسفانه وارث خونواده مامانم اینا از طر...
26 خرداد 1391

اولین مسافرت تسنیم خانم

عزیز دلم فردا قراره شما و مامانت و بابات و بابایی(بابای مامانت) با هم برویم اصفهان دیدن مادر و باباجان(مامان و بابای بابایی).این اولین مسافرت شماست ان شاالله بهت خوش بگذره مادر و باباجان خیلی دلشون میخواست بیان و ببیننت. ولی واقعا توان اومدن تا اینجا را ندارن.من هم که یک سالی میشه که ندیدمشون و خیلی دلم براشون تنگ شده آخرین مسافرتی که رفتم هم حدودای تیرماه 90 بود،که با دوستامون رفتیم شمال! یعنی درست از شروع بارداریم دیگه مسافرت نرفتم، آخه دکتر اجازه مسافرت بهم نداد. ان شا الله بهت خیلی خوش بگذره عزیزم   ...
26 خرداد 1391

تسنیم خانوم در باغ بابا جان

گل خوشگل من دیروز شما در سن 1ماه و 24 روزگی برای اولین بار رفتی باغ اونجا تقریبا بیشتر فامیل مامانت بودن و در کنار  تو که کوچکترین عضو خانواده و اولین نتیجه هستی بهمون خیلی خوش گذشت این هم عکس شما کنار درختای باغ ...
26 خرداد 1391

روز واکسن زدن

امروز روزیه که دختر قشنگم بعد از دوماه که از زندگی شیرینش با ما می گذره باید برای جلوگیری از امراض خطرناک واکسن بزنه همه میگن خیلی درد داره و بچه اذیت میشه،الهی براش بمیرم که قراره امشب رو سخت بگذرونه خدایا اگه امکان داره نذار که اذیت بشه لطفا اما بازم یه خواهش دارم که خداجون لطفا یه واکسن دیگه هم شما به تسنیم خانم بده که از همه امراض دیگه هم دور باشه آخه مامان و باباش خیلی خیلی دوست دارن تسنیم جون براشون یه باقیات و صالحات بشه و یه روزی یکی از عالمه های بزرگ دنیا بشه و همواره خود خدا از همه بلایا با نمره قبولی بیرونش بیاره!!! دخملم ببخشید سنگین شد اما دلم خواست اون چیزایی که ذهن بابارو مشغول کرده برات بنویسم تا بدونی تو همه دنیای ...
26 خرداد 1391